ف ف ف


"ف" پشت تلفن بهترین دوستم است که لحظه شماری می کنم برای رسیدن توی بغلش.
"ف" بیرون فقط اداست اداست و ادا
"ف" پشت تلفن یک جفت چشم نگران است برای من که بی صبرانه در انتظار آرام کردن من است. دیدن من و حال و روزم برایش مهم است.
"ف" بیرون اما مدام می خواهد تمام جهان خبردار شوند که توی موبایلش شماره های زیادی برای گرفتن وجود دارد و برنامه ها و قرار های روز بعدش را درست وقتی تنظیم می کند که زمان اندکی برای بودن با نفر قبلی دارد.
"ف" پشت تلفن تنهابه نظر می رسد. خسته اما خل، چل، دوست داشتنی.
"ف" بیرون علاقه ی زیادی به خودنمایی دارد. و جذاب ترین ماجراهایی که برای تعریف کردن دارد همانچیزهاییست که چند سال پیش  به نظر هردومان مسخره می آمد اما حالا فقط به نظر من مسخره است.

آدم ها چقدر تغییر می کنند و چقدر مزخرف می شوند گاهی.
"ف" کلاس کارش خیلی پایین آمده، دوست پسر هایش را برایم می شمارد و داستان های کسالت آور و بچه گانه آشنایی هایشان و علاقه های کوچه بازاریشان را برایم تعریف می کند که فقط ژست کافه و روشن فکری و دانشجویی دارند.
وانمود می کند بی حوصله است، فکر می کنم یک همدرد پیدا شده که بفهمد مرا، اما ربط این همه اشتیاق و ولع برای تجربه ی همه جور رابطه و همه جور تفریح و ادعای همه جور طرز تفکر را با آن همه ادای بی حوصلگی و افسردگی نمی فهمم.
من، سرد... بی اعتنا... جدی...عصبی... خسته... کلافه، به نظرش می آیم.
 باشه، قبول!
"ف" عزیزم
من از تو، از دوستیمان، از شناختمان، از احتیاجم به تو، سخت نا امید شده ام.
 نمی خواهم از ماجراهایم برایت بگویم. مثل تو نیستم که بتوانم اینقدر راحت بعد از تعریف کردن هایم فحشی اساسی نثار گفتار و رفتار خودم بکنم. من مثل تو روی هوا حرف نمی زنم، روی هوا ذوق نمی کنم. روی هوا دنبال زندگیم نمی کردم. من به سادگی تو اعتماد نمی کنم و حالا که کرده ام حاضر نیستم با تعرف کردنش برای تو بی ارزشش کنم. برای من تا چیزی مهم نباشد اتفاق نمی افتد. من هیچ سوالی را بدون انتظار کشیدن برای جوابش مطرح نکرده ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر